این صفحه را چاپ کن!
دلاوران گمنام، اسطوره های ایمان حماسه مقاومت سرحد جلفا، میمیرم تا ایران بماند

با فداکاری ها و از جان گذشتگی های شهدای سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ است که امروز واژه ی ایمان بر تارک بیرق ایران می درخشد و دشمنان این خاک جرأت نظاره ای هوس آلود به مشتی از این خاک را هم ندارند.

به گزارش موج ارس جلفا، این روزها واژه ی ایمان سپری شده است برای دفاع از جهالت و نادانی.

از رخوت و تنبلی بر جستجوی حقیقت، در گوشه ای از دنیا چشم بسته دور تا دور خود می چرخیم و دل سپرده ایم به گوش هایمان. به گوش هایی که فارغ از راستی و نادرستی، هذیانات پیرامونمان را بر انبار داشته های معیوبمان می افزاید و ما با نقصان اندیشه مان در فراق یافته های صحیح و گاه با تحلیلی شگرف بر خود باور و اندیشه ای می سازیم و نام ایمان بر آن می گذاریم. نامی که ارزش و اعتبار الهی آن، آن را به گوهر وجودی انسان مبدل ساخته. اما امروز چهره فریبنده دنیا بر آن است تا از آن تندیسی عظیم اما از گل بنا سازد و وجودی خالی از این گوهر اما مغرور به آن تربیت کند.

از آن است که در سیر تاریخ به مرور از تعداد صدف های حامل این گوهر کاسته می گردد و اما به لطف ایزد حق بر ارزش قطره های مانده افزوده.

ایمان تعریف وسیع ولی واحد دارد. وسعتی به اندازه آموزه های دین و وحدتی به وحدانیت خدا.

از وسعت دریایی ایمان “حب الوطن” شاخصه بارزیست که ما ایرانیان از گذشته ی تاریخ تاکنون مشهور به آن بوده و هستیم.

از کورش و امیرکبیر تا آسمانی های هشت سال مظلومیت و اقتدار.

بسیارند دلیرمردانی که در راه وطن از جان پر بهایشان گذشتند و با ایمان و استقلالشان سایه بان امنیت و آرامش ما و نیاکانمان گشتند.

دلیرمردانی که وجب به وجب سرزمینمان مهد پرورششان بوده و وجب به وجب سرزمینمان را مدیون بودنشان هستیم.

«به پاس هر وجب خاکی از این ملک      چه بسیار است آن سرها که رفته

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک        خدا داند چه افسرها که رفته»

در این میان خطه آذربایجان در طول تاریخ نقش ویژه ای در پرورش چنین دلاورانی ایفا نموده است. نقشی که با برجستگی نام هایی چون ستارخان، عباس میرزا، باکری ها و … نه قابل چشم پوشی است و نه قابل فراموشی.

اما در لابه لای این نام ها، گمنام هایی هستند که آنان نیز اسطوره ای از ایمان و اعتقاد بوده اند و در راه استقلال میهنشان کمتر از جان نثار نکرده اند. اما به هر دلیل به دست زمانه، آوازه ای از نامشان در گوش تاریخ نپیچیده و گمنام مانده اند. و شاید این گمنامی و مظلومیت امتیازیست ویژه برای آنان در پیشگاه پروردگارشان.

از خیل این گمنامان خوشنام، سه مرزبان غیور ایرانی سال ها پیش در مرز جلفا – نخجوان زمانی که متفقین تصمیم به اشغال میهنمان داشتند با اشراف بر پل آهنی که تنها راه عبور آنان از رود خروشان ارس بود، جان بر کف نهاده و در مقابل ارتشی عظیم ایستادگی می کنند.

این اسطوره های ایمان و اعتقاد پس از دو روز مقاومت در برابر دشمنی تا بن دندان مسلح، سرانجام بال گشوده و به دیدار معبودشان می شتابند.

اسطوره هایی که جز پروردگارشان ناظری بر فداکاریشان نداشتند و نه در پی نام بودند و نه در پی مقام.

اسطوره هایی که با شجاعت و ایثار و ایمانشان، مزدوران دشمن را آنچنان به تعظیم بر خود واداشتند تا دشمنی که برای غارت و خونریزی قدم به این خاک گذارده بود پیکر دشمنشان را با احترام تمام در کنار پل قتلگاهشان به خاک بسپارند.

آری با چنین فداکاری ها و از جان گذشتگی هاییست که امروز واژه ی ایمان بر تارک بیرق ایران می درخشد و دشمنان این خاک جرأت نظاره ای هوس آلود به مشتی از این خاک را هم ندارند.

دشمنانی که این روزها به خیال خامشان راه نفوذی یافته اند برای سلطه و استعماری نوین. اما خود نیز در اعماق همین خیال خام و امید باطلشان وحشت از بردن نام ایران دارند و با تمام هیبت دروغینشان، همچنان، ترس از راثی هاشمی ها، شهریاری ها و ملک محمدی های گمنامی دارند که در راه امنیت و آرامش و اقتدار این سرزمین جان بر کف نهاده و هر لحظه آماده ی نثار این با ارزش سرمایه ی زندگیشان هستند.

دلاورانی که جانبازی در راه ولایت بالاترین آرزویشان بوده و نیل به این هدف را جز در تلاش برای برقراری امنیت و استقلال این سرزمین و جز در سربازی گمنام برای صاحب عصر و زمان خود نمی یابند.

گفتنی است، حادثه سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ یکی از مهم‏ترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران و همچنین تاریخ جنگ جهانی دوم به شمار می ‏آید.

اهمیت این حادثه در تاریخ معاصر ایران از این روست که بعد از ورود نیروهای متفقین به ایران عملاً تمامیت ارضی کشور مورد تهاجم قرار گرفت و کشوری که نقش چندانی در نبرد بین ‏الملل دوم نداشت بخشی از هزینه‏ های سنگین آن را متحمل گشت. همه چیز به ورود نیروهای مسلح خارجی به ایران و بهره‏ مندی آنان از این پل ارتباطی مهم و استراتژیک ختم نگشت، بلکه تغییرات و تحولات عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متعددی یکی بعد از دیگری گریبانگیر این سامان شد و آنچه مردم ایران درک کردند، ناامنی، نابسامانی، قحطی، گرسنگی، مرگ و میر و در یک کلام فترت و رکود اجتماعی بود.

با این وجود این حادثه چونان سنگ محکی حس وطن دوستی ایرانیان را سنجید. این قضیه در نواحی مرزی حائز اهمیت وافری بود. چرا که دولت‏ ها همواره از ضعف چنین حسی در نقاط مرزی نگران هستند و حال در زمانی که دولت خواهان عدم مقاومت نیروهای مسلح در برابر نیروهای مهاجم است، این حس وطن دوستی در مناطق مرزی متبلور می‏ گردد.

تعدادی از این مقاومت‏ های مرزی در سرحدات شمال‏ غرب ایران و در منطقه جلفا به وقوع پیوست. این مقاومت و مبارزه تا سر حد مرگ، به قدری در تاریخ معاصر کشورمان نا آشنا است که شهدای سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ سرحد جلفا را شهدای گمنام می‏ نامند.

جلفا از اولین مناطق اشغال شده ایران توسط نیروهای متفقین به حساب می ‏آید. این منطقه در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ به اشغال درآمد. هر چند اشغالگران عنوان «متفقین» را داشتند؛ اما مردم منطقه آنان را نیروهای روسی می ­انگاشتند و اینکه «بازهم اروس ها آمدند».

ساکنان نواحی مرزی شمال غرب تاکنون از واقعه مذکور با نام «روس کئچدی» یاد می‏ کنند. در واقع این فکر چندان هم نادرست نبود چرا که بنیه اصلی این نیروهای متجاوز از ناحیه شمالی ایران مربوط به ارتش شوروی می­شد و در همین دوران بود که شوروی­ ها پایه­ های نفوذ خود در کل منطقه آذربایجان را مستحکم گردانیدند.

در اولین ساعات روز واقعه، جناح راست و عمده ارتش چهل و هفتم سرلشکر نوویکوف که از مدت­ ها در نخجوان و جلفای روس استقرار یافته بودند؛ به دورن خاک ایران سرازیر می­ شوند. قوای نوویکوف مرکب از لشکر هفتاد و ششم پیاده کوهستانی ارمنی، لشکر بیست و چهارم سواره کوهستانی و چند واحد از لشکر ششم و پنجاه و چهارم تانک بود. در تاریکی پیش از سپیده‏ دم، سربازان شوروی از پل چوبی رود ارس عبور می­ کنند و کلبه چوبی آن سوی پل را که پاسگاه مرزی به شمار می­ رفت تصرف می­ نمایند. در عرض چند دقیقه یک ستون طولانی تانک و زره­پوش و کامیون ­­های مملو از سرباز از روی پل عبور می­ کنند و وارد شهر خواب آلوده جلفا می­ شوند.

این لشکرکشی از طریق پل آهنی رود ارس نیز صورت می ­پذیرد. ابراهیم نوروز­اف از خبرنگاران و چهره­ های مطرح ارتش سرخ  در این خصوص می ­نویسد:

«… حالا این من هستم که بدون موانعی و واهمه­ ای از این مرز می­ گذرم. از روی پل آهنی جلفا که در دوران جنگ جهانی اول ساخته شده با قطار عبور کردیم در گروه ما روزنامه­ نگاران، نویسندگان، هنرمندان، پزشکان، مهندسین کشاورزی، کادرهای اداری و فعالان حزبی بودند».

این تهاجم جز در نقاط صفر مرزی در سایر نواحی منطقه به صورت نسبتاً آرام و بی­ سر و صدایی انجام می ‏گیرد.

نیروهای ارتش سرخ به صورت غافلگیرانه ای وارد مرز با ایران شدند تا بتوانند آنچه را که بعدها پل پیروزی نامیدند تصرف کنند. اما در این حین با مقاومت سه سرباز ایرانی (سه آذری وطنخواه) روبرو گشتند. مقاومت جانانه ای که به دلیل مجهول بودن موقعیت نظامی طرف مقابل برای ارتش سرخ ، نه مقاومت تنها سه سرباز بلکه واکنش متقایل یک گروهان تصور شد.

سه مرزبان به نام‌های “ژاندارم سرجوخه ملک محمدی”، “محمد راثی هاشمی” و “عبدالله شهریاری” به دلیل اشراف بر پل با عملیات تعقیب و گریز توانستند ارتش روس را برای ۴۸ ساعت متوقف کنند.

نیروهای بیگانه در نهایت با کشته شدن این سه مرزبان و استفاده از توپ خانه سنگین موفق به عبور از ارس و ورود به خاک ایران شدند.

این سه شهید شریف که اینک در نوار مرزی زیر سایه پرچم ایران خفته اند گاه و بیگاه زیارتگاه مردم وطنخواهی می شود که هر گاه از آن ناحیه عبور میکنند ستم ها و جفاهایی که از ارتش تزار و سرخ تجربه کرده اند را به یاد می آورند.

بر سنگ مزار هر یک از این سه تن چنین نقر گشته است:

«آرامگاه ژاندارم شهید …که  در سوم شهریور ماه ۱۳۲۰هـ.ش. در راه انجام وظیفه با کمال رشادت در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده ­است».

آرامگاه دیگری نیز در پاسگاه قره بلاغ جلفا قرار دارد که مدفن ژاندارم شهید میرزا علی می ­باشد بر سنگ مزار این شهید نیز چنین حک شده است:

«آرامگاه ژاندارم شهید و فداکار میرزا علی که در شهریور ماه ۱۳۲۰ شمسی در جلوگیری از تجاوز مهاجمین به خاک میهن عزیز مدت سه ساعت مقاومت نمود و تسلیم نشد و با آغوش باز مرگ را تسلیم شدن مقدم و شربت شهادت نوشید».

مردم منطقه با آگاهی از این واقعه دچار ترس و وحشت می­ گردند. نتیجه این ترس و هراس در جلفا، خالی گشتن شهر از سکنه بود. در علمدار و گرگر نیز برخی از مردم خانه و کاشانه خود را ترک می­ کنند و به باغات اطراف و روستای کوهستانی «زاویه» پناه می ‏برند.

فرار مردم بدین روستا می‏ توانست دلایل مختلفی داشته باشد. اول اینکه زاویه روستایی کوهستانی بود و شاید مردم چنین تصور می ‏نمودند که با فرار بدان از دست مهاجمان در امان می‏ مانند و دوم اینکه زاویه، همچنان که از نامش مشخص است، روستایی مذهبی بود و بقعه امامزاده سید اسماعیل بن حبیب بن موسی کاظم (ع) مأمنی برای مردم وحشت‎زده به حساب می‏ آمد. شاید با قرارگیری در جوار امامزاده سید اسماعیل (ع) و دعا به درگاه خدا شر دشمن مهاجم از سرشان کنده می‏شد و شاید دشمن حرمت مکان متبرک و مقدسی چون امامزاده را نگه می‏ داشت و بدین ترتیب آنان از خطر احتمالی مصون می‏ ماندند.

کلمات کلیدی :

اگر این مطلب را مفید ارزیابی کردید لطفاً به اشتراک بگذارید :